عسل ترین نی نی دنیا

هم بازیهای آینده من

پارمیدا خانم ،معروف به دختر مهربون... از نظر سیاست شباهتی به چرچیل داره،کوچولو که بود هر کدام از خاله ها که جدا ازش می پرسیدن کدوممونو دوست داری ؟می گفت شمارو... اما اگه خاله ها پیش هم بودن ،جواب میداد می شه لطفا" در مورد دوست داشتن صحبت نکنید بعدا" که به دنیا بیام یه کلاس فنون سیاست پیش ایشون میرم.این پارمیدا خانوم وقتی به دنیا اومد واسه خودش برو بیایی داشت ،اولین نوه خانواده بود،ناگفته نمونه خیلیم خوشگل بودم ،اما بابا جونم میگه من از همشون خوشگلتر میشم.   ...
8 دی 1390

بدون عنوان

سومین همبازی من پارسا،معروف به جوجه اردکه،تازه 9 ماهشه ،داداشی پارمیداست،اینم ازجمله هم بازیهاییه که باید موظبش باشم چون یهویی چنگ میندازه،همین روز عاشورا بود که مامانم پیشه پارسا کوچول خوابیده بود ،اونم چه خواب نازی ... منم توی شکم مامانم خواب خواب بودم...یهو این پارسا پلنگ با یه حمله غافلگیرانه یه چنگ تو صورت مامان جونم انداخت ،مامانمو نگو سر جاش میخکوب شد ...منو نگو تو شکم مامان جونم میخکوب شدم ،اگه بیام بیرون یه چنگ اساسی تو صورت پارسا به تلافی میندازم.   ...
8 دی 1390

بدون عنوان

دومین همبازی من ،رهام،معروف به رهامک بانمک است،فکر کنم خطرناک ترین همبازی آینده منه،مامان جونم باید خیلی موظب من باشه ،چون این رهامک یهو در حین بازی عصبانی میشه و یه مشت جانانه نثار آدم می کنه ،تازه الانشم که من تو شکم مامانمم بعضی وقتا یادش میره و یه مشت به سوی مامان جونم پرتاب میکنه،ایشون علاقه وافری به آقا جون داره و عشقش ماشینه. ...
8 دی 1390

تولد رهام و پارمیدا

دیشب شب یلدا بود ما هم خونه خاله جون بودیم و جشن تولد رهام و پارمیدا بود،مهمونی به خاطر اینکه عمو فواد دیر اومد ،دیر شروع شد.مامان جونم از گشنگی داشت غش می کرد(منم دست کمی از مامان جونم نداشتم ) خلاصه ساعت ١١:٣٠ شام خوردن ،ولی مامان جونم حالش خوب نبود و رفت و خوابید ،قرار بود خاله جون نیم ساعت بعد بیدارش کنه ،ولی ساعت ٢:١٥ نیمه شب خاله مامانمو بیدار کرد و گفت همه خوابیدن،مامان جونم دید رهام و پارمیدا و بابایی جونم و عمو احمد و عمو فواد همه خوابیدن ،و کیک تولد و آجیل و میوه ها همه دست نخورده باقی مونده ولی خاله جون همه خوراکیها رو تقسیم کرد و مامان جونم آورد خونمون. ومامان جونم و بابایی اومدن و خوابیدن.   ...
1 دی 1390