تولد رهام و پارمیدا
دیشب شب یلدا بود ما هم خونه خاله جون بودیم و جشن تولد رهام و پارمیدا بود،مهمونی به خاطر اینکه عمو
فواد دیر اومد ،دیر شروع شد.مامان جونم از گشنگی داشت غش می کرد(منم دست کمی از مامان جونم
نداشتم )خلاصه ساعت ١١:٣٠ شام خوردن ،ولی مامان جونم حالش خوب نبود و رفت و خوابید ،قرار بود
خاله جون نیم ساعت بعد بیدارش کنه ،ولی ساعت ٢:١٥ نیمه شب خاله مامانمو بیدار کرد و گفت همه
خوابیدن،مامان جونم دید رهام و پارمیدا و بابایی جونم و عمو احمد و عمو فواد همه خوابیدن ،و کیک تولد و
آجیل و میوه ها همه دست نخورده باقی مونده ولی خاله جون همه خوراکیها رو تقسیم کرد و مامان
جونم آورد خونمون. ومامان جونم و بابایی اومدن و خوابیدن.
اینطوری شب یلدای ما هم تموم شد...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی